ده ماهگی حلماخانم دوماهگی کوچولوم
سلامی به گرمی افتاب به سردی زمستان
میوه های زندگی من زندگی داره میگذره زودتر از اونی که فکرشو بکنیم
حلماساداتم:دخترم امروز شد 10 ماهت عزیزکم روز به روز داری قدم بر میداری به بزرگی من هنوز هیرونم چی شد اینقد زود گذشت درکش و ندارم که هذم کنم چه زود مادر شدم چه زود بزرگ شدی خدایا شکرت بابت همچین فرشته ای ما خوشبختیم مگه خوشبختی در چیه خوشبختی یعنی یه خانواده4 نفره لبخند تو بزرگ شدی عزیزم اونقد که موهای خشکلت میتونم گیره بزنم یاد گرفتی بگی علی ولی با لهجه کج و کوله دیروز تب کردی کلی گریه میکردیی خداروشکر امروز تبت امده پایین الان کنارم نشستی داری با پستونک تو دهنت بازی میکنی.
کنجدکوچیک من:سلام عزیزم الان که دارم برات مینویسم 2ماهو3روزه که دارم حست میکنم خوشحالم که خانوادمون تکمیل میشه عزیزکم نمیدونم دخملی یا پیسمل ایشالله سالم باشی چندتا از دوستام دوقلو باردارن مامان صدیقه به شوخی بهم گفت امسال سال دوقلو هسته الان تو هم دوقلو میاری(سالی که حلماسادات حامله شدم سال دختر بود تعجبش اینه همه اطرافیانم دختر داشتن)یه لحظه هنگ کردم ولی به خودم گفتم نه تو یدونه ای عزیزم ایشالله دوشنبه قسمت بشه برم دکتر اونموقع معلوم میشه حالم خوبه بازی گوشی نمیکنی ویارم تموم شد.
الهی درپناه حق باشیم الهی نگاهی