تولد بابایی
سلام حلما جونم امروز هفتم تولد بابایی تولدش دیشب با عمه زهرا زنمو افسانه البته عمه و زنمو بابات خوب داشتم میگفتم چون نمیتونستن امشب بیان دیشب جشن گرفتیم من دیروز ساعت دو شروع کردم به درست کردن کیک واس پارک و رلت وایسه اغاجون اینا بماند بابایی هم شب کار بود قرار بود سعید زنگش بزنه بیاد پارک ولی لو نده ما هم هستیم دیشب خونه عمه صدیقه قران خونی بودسعید زنگ زد بابایی امد اونجا واسش جشن گرفتیم خیلی خوشحال شد منم خیلی خوشحال شدم اون خوشحال شده من عاشق باباتم هیشکی همچین اغایی نداره بزرگ بشی به حرفم پی میبری چه بابایی داری
اینم از عکس کیک که درستیدم
اینم از عکسا ببخش زیاد نتونسم عکس بگیرم مامانی دوست دارم تولد باباییت هم مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی